جدول جو
جدول جو

معنی سوزش داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

سوزش داشتن
حرقٌ
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
سوزش داشتن
Tingle
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سوزش داشتن
picoter
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سوزش داشتن
শিরশির অনুভূতি
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سوزش داشتن
سنسناہٹ ہونا
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به اردو
سوزش داشتن
kuchoma
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سوزش داشتن
รู้สึกแปลบ
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سوزش داشتن
hormiguear
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سوزش داشتن
kribbeln
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سوزش داشتن
поколювати
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سوزش داشتن
mrowić
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سوزش داشتن
刺痛
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به چینی
سوزش داشتن
formigar
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سوزش داشتن
pizzicare
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سوزش داشتن
tintelen
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
سوزش داشتن
покалывать
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به روسی
سوزش داشتن
झनझनाना
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به هندی
سوزش داشتن
kesemutan
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سوزش داشتن
간지럽다
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به کره ای
سوزش داشتن
לדקור
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به عبری
سوزش داشتن
チクチクする
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سوزش داشتن
karıncalanmak
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
فرهیختگی گلاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
هماهنگ بودن، توافق داشتن، سلوک کردن، مدارا کردن، سازگار بودن
متضاد: ناسازگار بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
Lurch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
tituber
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
cambalear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
schwanken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
chwiać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
покачиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
хитатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
wankelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
tambalearse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لرزش داشتن
تصویر لرزش داشتن
barcollare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی